خواص دارویی و گیاهی
1.
the opening shot of a character walking across a desert
1. برداشت نمای باز یک شخصیت فیلم در حال قدم زدن در بیابان
1.
He fired four shots.
معنی کلمه انگلیسی شات به فارسی
1. او چهار گلوله شلیک کرد.
1.
two foul shots
1. دو ضربه خطا
1.
he took a shot of the sunset.
1. او از غروب آفتاب عکس گرفت.
مترادف:
injection
1.
a shot of morphine
1. آمپول مورفین
مترادف:
the shot